خیانت

فراموش کن چیزی رو که نمی تونی بدست بیاری ، وبدست بیاور چیزی رو که نمی تونی فراموشش کنی خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد

 شکسپیر

 

 

عشق آتش است.اما هیچ وقت نمی توانی تشخیص دهی که این آتش قلبت را گرما می بخشد ٬ یا آنکه خانه ات را در آتش می سوزاند

 

 

 

عشق چیزی نیست که باعث چرخش و گذر دنیا می گردد بلکه عشق این گذر را ارزشمند می سازد

 

 

رمز عشق٬یافتن تنوع در زندگی با یکدیگر است و آنکه هیچگاه نگذاری اعمال(تار)های روزمره(عادی) ملودی عشقت را خسته کننده نماید

 

 

جاده زندگی نباید صاف و یک دست باشد وگرنه خوابمان می گیرد ، دست انداز ها نعمت اند.

 

از عواطف هدرشده صحبت نکنید٬محبت و عاطفه هیچگاه هدر نمی روند

نظرات 9 + ارسال نظر

سلام
خوبی؟
مثل همیشه جملاتت زیبا بود...

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد..
ممنون
موفق باشی

علیرضا 1387,02,25 ساعت 03:15 ب.ظ http://www.alirezarooz.blogfa.com

شهامت هم قصه تلخی داره و مفهوم آزادی.شاید هیچ وقت لمس آزادی برای افرادی مثل نگارنده اتفاق نیفتد چرا که اگر سانسور کنی سانسور میشوی.این قانون طبیعته... وبلاگ نویسی فقط نوشتن نیست.شنیدن نظرات مهمتره و اصلا پاک کردن نظر مخالف هنر نیست.یک نوع فراره...اما اینو بدون هیچ وقت نمیتونی حدس بزنی اون کی بوده...مطمئن باش اشتباه کردی... سانسور ممنوع

زینب 1387,02,26 ساعت 03:33 ب.ظ http://alachigh-e-ma.blogfa.com

سلام دوست عزیز

شما هم جملات زیبایی می نویسی

ممنون که سر زدی

! 1387,02,27 ساعت 02:18 ق.ظ

Merc kheyli daset dard nakone az in behtar nemishod :d age gofti kiyam ?

رضا 1387,02,27 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.avril-lavigne.ir

قشنگ بود.

سلام
منتظریم...

فرشته سیاه(مرگ در باران) 1387,03,04 ساعت 06:58 ب.ظ

زنده بودنم را جشن میگیرم

با لمس انگشتان سرنوشت

و بوسه های شیرین باد

.

.



پوست می اندازم

...


بزرگ شده ام

...




آن روزها گذشت

و من دیگر نمی خواهم از بهاری حرف بزنم که ابتدای ویرانی و درد بود

و آغوشی که همیشه برای خستگی هایم تنگ بود




آن روزها گذشت

و عشق

مثل یک ظرف استفراغ

از کنار لثه های شهوانی منتظر ، به پیشگاه خلسهء اتمام می رود




دردهایم را عاشقانه در آغوش میکشم

پیشانی سرد شکست هایم را آرام میبوسم

پاهایم را بر سنگفرش خیابان میکشم


دیگر نمیشود

نمی شود زیر این آسمان تار

دستهایم را در جیب هایت فرو بری


و برایم آواز بخوانی

....

....

میخواهم رویای سیب ها را بخوابم

و دور شوم از هیاهوی این گورستان




فوووووو

وووو

ت



شمعها را فوت میکنم




نه سایه ها ماندنی ست

و نه شمع ها



نووووووو

ووو

ش




آخرین جرعه را مینوشم


در سکوت تلخ ثانیه ها

خاطرات ترک خورده ات را چال میکنم

بی زدن پلکی

به یادهایت چشم دوخته ام



به یاد تو

که با سوزش مرگباری

برای همیشه

از شکاف سینه ام

به یغما میرود

...


می خندم

تلخ تر از همیشه






بخاطر حقیقت


که می بینم اش


بهتر ازهمیشه

...




سکوت عشق 1387,03,10 ساعت 08:04 ق.ظ http://www.love60.com

سلام به دوست گلم

یک ماهی بود نیمده بودم دلمم باسه نوشته هات و خودت

یک ذره شده بود
نوشته هات مثل خودت خیلی نازن عکساتم جالبن

دلمم برات یک ذره شده باور کنیا راس میگما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد