ای کاش

ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم.

ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت بر رویت می گستراندم.

ای کاش می توانستم اشک باشم تا هرگاه که آسمان چشمهایت ابری می شد باریدن می گرفتم.

ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دستها در کنار تو پرواز می کردم.

ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت نشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم.

ای کاش می توانستم سایه باشم تا نزدیک ترین کس به تو بودم.

آری؛ ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و همقدم با تو بودم.

 

 

 

یادت باشه دنیا گرده,هر وقت احساس کردی به اخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.

 

 

همیشه اینگونه بوده است:

کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی. پیش از آنکه

 

 تمام حرفهایت را به او بگویی ، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا،

 

بال میگیرد و دور می شود ، فکر می کردی میتوانی تا آخرین روزی که زمین به دور خود می چرخد و

 

خورشید از پشت کو ه ها سرک می کشد در کنارش باشی

 

همیشه این گونه بوده است:

 

 کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود ، وقتی به خودت می آیی که حتی ردی از او در خیابان

 

 نیست فکر می کردی میتوانی با او به همه باغها سر بزنی ، هنوز روزهای زیادی باید با او به تماشای موجها

 

می رفتی ، هنوز ساعتهای صمیمانه ای باید با او اشک می ریختی

 

 

همیشه این گونه بوده است:

 

او که میرود ، او که برای همیشه می رود آنقدر تنها می شوی که نام روزها را فراموش میکنی ، از عقربه های

 

 ساعت میگریزی و هیچ فرشته ای به خوابت نمی آید

 

 

 

 

 

بهترین دوست اون دوستیه که بتونی باهاش روی یک سکو ساکت بشینی و چیزی نگی و

 

 وقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی .

 

 

 

 

ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو

 

 دوباره به دست نیاریم نمی دونیم چی رو از دست دادیم

 

 

اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که او هم همین کار رو بکنه پس

 

 انتظار عشق متقابل نداشته باش ، فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و

 

 اگه این طور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده

 

 

 

 

 

فراموش مکن:

 تا باران نباشد رنگین کمان نیست تا تلخی نباشد شیرینی نیست و گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید ،

 آ ری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند

 

 

عشق مثل آب میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی..

اما دستت پر از خاطره است

 

 

 

 

اگه به اندازه دل گنجیشک دوستت داشته باشم یا به اندازه دل یک فیل فرقی نمی کنه مهم اینه که به اندازه یک دل دوستت دارم

 

 

می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی.... اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری می شه......

 

 

 

در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت میشه یکی رو دوست داشت و

 

 در یک روز میشه عاشق شد ، ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد

 

 

می دونی چه چیزی تو رو به مرگ نزدیک می کنه؟ همین نفسی که حالا کشیدی تو رو یک قدم به مرگ نزدیکت کرد! پس مواظب باش فریب نخوری.

 

 

من یه شکلات گذاشتم توی دستش... اون یه شکلات گذاشت توی دستم... من بچه بودم... اون هم بچه بود... سرم رو بالا کردم... سرش رو بالا کرد... دید که منو میشناسه... خندیدم... گفت "دوستیم؟" ... گفتم "دوست دوست" ... گفت "تا کجا؟" ... گفتم "دوستی که تا نداره" ... گفت "تا مرگ!" ... خندیدم و گفتم "من که گفتم تا نداره" ... گفت "باشه ، تا بعد از مرگ!" ... گفتم "نه ، نه ، نه! تا نداره" ... گفت "قبول ، تا اونجا که همه دوباره زنده میشن.... یعنی زندگی بعد از مرگ... باز هم با هم دوستیم... تا بهشت... تا جهنم... تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیم" ... خندیدم و گفتم "تو براش تا هر جا که دلت میخواد یه تا بذار... اصلا" یه تا بکش از این سر دنیا تا اون دنیا... اما من اصلا" تا نمیذارم" ... نگاهم کرد... نگاهش کردم... باور نمی کرد... میدونستم... اون می خواست حتما" دوستی مون تا داشته باشه... دوستی بدون تا رو نمی فهمید...

گفت "بیا برای دوستی مون یه نشونه بذاریم" ... گفتم "باشه ، تو بذار" ... گفت "شکلات... هر بار که همدیگه رو می بینیم یه شکلات مال تو ، یکی مال من... باشه؟" ... گفتم "باشه" ... هر بار یه شکلات میذاشتم توی دستش... اون هم یه شکلات توی دست من... باز همدیگه رو نگاه می کردیم... یعنی که دوستیم... دوست دوست... من تند شکلاتم رو باز می کردم و میذاشتم توی دهنم و تند تند اونو می مکیدم... می گفت "شکمو! تو دوست شکمویی هستی!" ... و شکلاتش رو میذاشت توی یه صندوق کوچولوی قشنگ... می گفتم "بخورش!" ... می گفت "تموم میشه... میخوام تموم نشه... برای همیشه بمونه" ...

صندوقش پر از شکلات شده بود... هیچکدومش رو نمی خورد... من همش رو خورده بودم... گفتم "اگه یه روز شکلاتهات رو مورچه ها بخورن یا کرمها ، اون وقت چیکار می کنی؟" ... گفت "مواظبشون هستم" ... می گفت "میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم" ... و من شکلات میذاشتم توی دهنم و می گفتم "نه ، نه! تا نداره... دوستی که تا نداره" ...

یه سال... دو سال... چهار سال... هفت سال... ده سال و بیست سال شده... اون بزرگ شده... من بزرگ شده م... من همه ء شکلاتها رو خورده م.... اون همه ء شکلاتها رو نگه داشته... اون اومده امشب که خداحافظی کنه... میخواد بره.... بره اون دور دورها... میگه "میرم ، اما زود بر می گردم" ... من میدونم ، میره و بر نمی گرده... یادش رفت شکلات به من بده... من یادم نرفت... یه شکلات گذاشتم کف دستش... گفتم "این برای خوردن" ... یه شکلات هم گذاشتم کف اون دستش... گفتم "این هم آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت" ... یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتهاش... هر دو رو خورد... خندیدم... میدونستم دوستی من تا نداره... میدونستم دوستی اون تا داره... مثل همیشه... خوب شد همه ء شکلاتهام رو خوردم... اما اون هیچکدومشون رو نخورد... حالا با یه صندوق پر از شکلات نخورده چیکار می کنه؟!

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
زینب(خانم) 1386,08,12 ساعت 11:20 ق.ظ

نیلوفر خانوم یه چیز میگم خدایش بگو چه علاقه ای به بچه های کثیف داری منظورم اون عکس بچه ایه که داره گریه می کنه

ناصر 1386,08,12 ساعت 07:56 ب.ظ http://shahireshab.blogsky.com

سلام
ولی به نظر من عکس خوشگلیه
من آپ کردم...

khodam 1386,08,13 ساعت 10:28 ق.ظ

zeynab khanom mohem ine ke ye joraie ham be matlab biyad ham ghashang bashe man kari be tamiz ya kasif bodanesh nadaram albate alagheye ziyadi ham be bache haye kasif daram chon jazab taran
dar zemn age dastam behet berese rasti kheyli delam barat tang shode

دشمن خونی ؟ 1386,08,16 ساعت 01:01 ق.ظ

ای کاش قبل از همه ای کاش گفتنات آدم بودی حتی یه ذره

مرضیه 1386,09,03 ساعت 06:06 ب.ظ http://www.manbahar.blogfa.com

سلام خانومی کم پیدا شدی
آخه عشق من کجایی
راستی تولدت مبارک مطمان باش اومدم شهرکرد حتمی کادوتا میارم
راستی دوتایی که آذریم چند روزه دیگه تولدمه
دوست دارم خیلی زیاد
راستی می خوام برات توی وبلاگ توئلد بگیرم بیایی ها

زینب خانوم 1386,09,13 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام اولا این جواب آقای ناصره : من نگفتم که عکس بچه زشته من گفتم که چه علاقه ای به بچهای کثیف داره؟ دوما نیلوفرکم عزیزکم خوشکلکم من نظرتو خواستم که چرا؟ سوما مطالبتم خوبه البته امید وارم بزرگتر که شدی از این بهتراشو بنویسی ............ امید وارم بعدنا بیای تو شرکتم وبلاگ نویسی کنی.

پویا 1389,05,18 ساعت 11:27 ق.ظ http://pouyab.blogfa.com

salam webloge ghashangi darin be ma ham sari bezanid.ba tashakor pouya

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد